روز پنجم کرونا
روز پنجم کرونایی شدنمه
چقدر اذیت میشم،تا دیروز خوب بودم دیشب خوابیدم یهو دمای بدنم رفت بالا،حس کردم پاهام داره میسوزه
الانم زیاد جالب نیستم ،نگران همسر جانم که نگیره،الان سره کاره ،رفتم دستشویی ،حمام و روشویی رو با پودر ماشین شستم شیرآلاتم شستم دستگیره های ورودی و سطوحی که تماس زیاد داشتم الکل زدم،چه روزگاری شده
قبلا پست میزاشتم دو نفر آدم نظر میدادن الان کسی انگار وبلاگ نمیخونه دیگه
من برم در جهت بهبود خودم تلاشی کنم
الان که دارم پست میزارم در بستر بیماری دراز کشیدم
و دلم نیومد این واقعه تاریخی رو به ثبت نرسونم
من سه روزه مبتلا شدم از کجاشو گرفتم خدا عالمه٫گلوم انگار خراش ورداشته درد میکنه شدید ,سرفه های خشک میکنم برای اینکه گلوم ملتهب نشه سعی می کنم جلو سرفه هامو بگیرم ،الان چسبیدم به پکیج اتاق خواب ی پتو و پتوی روتختیو انداختم رو خودم اره ی جورایی لرز دارم
حقم دارن ... البته مادرم هست داره از دوتا خواهرام که مریض شدن اونام، مراقبت میکنه دیشبم گفت توام بیا
راستی شروع کردم درس میخونم برای کنکور تجربی ۱۴۰۰ البته باید گفت از وقتی شروع کردم بلای آسمانی از زمین و زمان میباره،و این باره دوم دارم کروناااا میگیرم 
بعد از صد سال و اندی اومدم 



نمیدونم چی پیش میاد ولی فقط ی چیز میدونم اینکه من برای این کار خیلی زحمت کشیدم و الان توی سال سوم هستم که اینجا حضور دارم و قبلا پروژه های مربوط به این کار رو انجام میدادم ... فقط ی چیزی میدونم و دلم میخواد خدایی که روزی میده راه حلیم پیشه روی اون فرد بزاره ،خدایا ببخشید بابت ناشکریایی که کردم
نه تنها من تمام بچه های مجموعرو کمک کن
از هر کسی که این متنو میخونه میخوام دعا کنه برای تمام بچه ها
به سمت اونجا روانه شدم و افطار و شام اونجا بودیم ... امروز با اینکه ی بی خوابی تایمی که برای انجام کار گذاشته بودم به هم ریخت ولی خب توی ی تایم دیگه جبرانش کردم و خوشحالم که ی جورایی دارم روی حرفام و برنامه های میمونم و اینو مدیون اینجام برای فردای کاریمم کلی برنامه دارم که باید بهشون عمل کنم دارم روی کارم تمرکز بیشتری میکنم ولی خب هنوز نتونستم درسو جا بدم دومین روز از تصمیمم برای داشتن ی برنامه محکم توی زندگیم گذشت باید به ی حالت خوب توی کارم برسم که درسو جا بدم